برای بسیاری از مردم وقتی حرفی از خدا زده می شود انگار درباره چیزی صحبت می کنید که حالت شعاری دارد چون خدا هیچگاه در زندگی آنها وارد نشده است و هیچگاه اثر دستان خداوند بزرگ را در زندگی شان حس نکرده اند. یا اگر خدا در زندگی شان به آنها لطفی کرده بوده آنها متوجه آن نشده اند. ولی اگر خدا، بنده اش را دوست داشته باشد آثار خودش را در زندگی بنده اش نشان خواهد داد.
نوشته زیر توسط خواهر کوچکم که هم اکنون 14 سال سن دارد نوشته شده است. حیفم آمد آن را حذف کنم. فکر می کنم با توجه به سن کمش و مطالعه اندکش، نوشته زیر بسیار سطح بالا باشد. من که در ابتدا باور نمی کردم این نوشته را او نوشته باشد.
یک نفر را به داخل قبر بفرستید و با کمک هم، جنازه را با بند های کفن بلند کنید و به فردی که داخل قبر است بدهید. جنازه را از جانب پاها به داخل قبر سرازیر کنید و پس از اینکه فرد حاضر در درون قبر، زیر پاها و باسن و کمر جنازه را گرفت و به طور صحیح بر روی خاک گذاشت، پس از آن بند کفن صورت را باز کنید و گردن مرده را کج کنید و گونه های راست او را بر روی خاک بگذارید.
برای کسانی که با شخصیت و تراز علمی استاد رائفی پور آشنا نیستند این حرف، زیاد مهم تلقی نمی شود ولی برای کسانی که مرتبه علمی و درک انقلابی و اسلامی ایشان را می دانند، مثل روز روشن است که در حال حاضر هیچ کس در کشور ما به درجه ایشان نمی رسد.
جگرسوزترین لحظه راهپیمایی امسال که واقعا هر انسان صاحب دلی را متاثر می کرد لحظه ای بود که یک مادر شهید با سن بالا و چهره ای پیر و فرتوت و تنی لاغر و نحیف با قد حدودا 140 سانتی با مانتو و چادر سیاه قدیمی، قاب عکس سیاه و سفید فرزند شهیدش را به سینه چسبانده بود و به تنهایی برخلاف حرکت جمعیت که در حال بازگشت بودند به سوی میدان آزادی حرکت می کرد.
تقریبا از دو سه ماه مانده به جشن تولدش، هر بار که مرا می دید به من یادآوری می کرد که جشن تولدش را فراموش نکنم. من هم که هزار تا فکر و مشغله زندگی را داشتم این یک مسئله هم به مشکلاتم اضافه شده بود!
چندی پیش گذارم به مهمترین بیمارستان ارتش در پایتخت افتاد که اتفاقی با تصویری مواجه شدم که موید نظراتم درباره خدمت اجباری سربازی بود. حیف دیدم که عکسی از آن را نداشته باشم تا برای آیندگان و نسل های آینده از خاطرات بیگاری و بردگی دوران جوانی مان سندی نداشته باشیم.
آیا بهتر نیست بسیج را از حالت نظامی به تشکلی اجتماعی مبدل کنیم که در آن خود مردم برای خود تصمیم گیری می کنند؟ و در مواقع مورد نیاز، آنها را برای مسائل نظامی، منسجم نماییم؟ آیا درست است، مسجد که باید محلی برای آرامش و پرستش خدا باشد، به پادگانی کوچک تبدیل شود.
مادر، تکیه گاه و پشتوانه ی مستحکم انسان های بی نیاز است. مادر، کلید راهگشای زندگی هر انسان موفق است. مادر و لطف و حضور او بخشی از آتشفشان نیاز فطری ماست که پس از دست دادن آن روشن خواهد شد و تا آسمان هفتم زبانه خواهد کشید. آنگاه دلِ سوختۀ از دست دادگانِ وجودِ نازنینِ اوست و آبِ محبتی که زیرِ خروارها خاک پنهان شده است.