دفتر مشق

روزهای زندگی

روزهای زندگی

دفتر مشق

* بسم الله الرحمن الرحیم
* دفتر مشق روزهای زندگـی
* نویسنده: مهندس سید ابوالفضل هاشمی
* شروع بلاگری از 18 آبان 1391 پنج شنبه

آخرین نظرات

پشت صحنه راهپیمایی 22 بهمن 1393

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ق.ظ
هرچند از وضعیت امروز کشور دل خوشی نداشتم و ندارم و یکی از دلایل بروز مشکلات را در «جمهوریت» نظام می دانم که هر چهار و هشت سال عده ای به راس می آیند و نفرات قبلی را از عرصه پرت می کنند و شروع می کنند به تاخت و تازهای شخصی و حزبی و این وسط تنها مردم و قشر فقیر و مستضعف جامعه هستند که قربانی سیاست و قدرت طلبی جناح ها و افراد می شوند. ولی با این وجود در راهپیمایی شرکت کردم و استدلالم هم این بود که اگر دوباره مثل اوایل انقلاب، دشمنان در میان مردم دودستگی و فشلی و اختلاف ببینند شروع به توطئه می کنند. به همین خاطر و تنها برای حفظ امنیت کشور در این مراسم شرکت کردم. هر چند بیشترین نفع از وجود و برقراری امنیت در کشور برای سرمایه داران رذل و قدرتمندان فاسد است ولی اگر امنیت از بین برود بیشتر دودش در چشم مستضعفین جامعه خواهد رفت و گروه های تکفیری که دورتادور کشور ما را احاطه کرده اند و کشورهای همسایه مثل ترکیه و عربستان و آذربایجان و افغانستان و ... که تشنه خون ما هستند به فکر توطئه و مکر و نیرنگ خواهند افتاد. وگرنه آنهایی که صاحب مال و قدرت هستند در صورت ناامن شدن اوضاع با اولین بلیط هواپیما و با گرین کارت هایشان رهسپار کشورهای خارجی می شوند. 

با این وجود و با توجه به اهمیت موضوع به مقصد میدان امام حسین(ع) بیرون زدم و در طول مسیر مردمی را می دیدم که به دلیل نبود اتوبوس، مجبور بودند در فشار مضاعف اتوبوس های بین خطی بخش خصوصی سوار اتوبوس شوند. هر چند در اخبار خوانده بودم که شرکت واحد برنامه ویژه ای برای حمل و نقل مردم از میادین اصلی شهر تدارک دیده است ولی بسیاری از مردم برای رساندن خود به راهپیمایی مجبور بودند از تاکسی و اتوبوس های خصوصی و وسایل حمل و نقل دیگر استفاده کنند. به عبارت بهتر بسیاری از مردم برای حضور در راهپیمایی، متقبل هزینه های مالی نیز شده بودند ولی با این وجود در راهپیمایی امسال شرکت کردند و مطمئنا در آینده نیز حضور مردم در راهپیمایی ها پر رنگ تر خواهد شد.

به میدان امام حسین(ع) رسیدیم تا از آنجا راهپیمایی خود را شروع کنیم. در میدان امام حسین(ع) چند چیز توجه مرا به خود مشغول داشت. یکی از این موارد، طراحی میدان امام حسین(ع) است که مرا به تعجب واداشت که مفهوم دکورهای آهنین پیرامون این میدان چیست؟ به هر حال هر طراحی در دل خود فرهنگ و مفهومی را در بر دارد. این را فراماسونرها هم خوب فهمیده اند که در بالای ساختمان های خود نمادهایی مثل هرم، تک چشم لوسیفر یا ستاره داود و ستاره پنج گوش طراحی می کنند. ولی برای ما که مسلمان هستیم و شهردارمان آقای قالیبافی هست که در فیلم انتخاباتی اش به حضور در جبهه های دفاع مقدس اشاره کرده بود و مدعی اصولگرایی است، اینگونه طراحی چه مفهومی دارد؟ دومین چیز در باندهای بزرگ صوت بود که مشغول پخش موزیک بود که همخوانی ای با موسیقی انقلابی و آهنگ های جانبخش مداحانی همچون آهنگران و حدادیان و ... نداشت. فقط یک صدای گوشخراش که هیچ حس شور انگیزی برای حداقل من -به عنوان یک شنونده- نداشت. البته سومین ویژگی یک مولفه مثبت است و آن هم دفن چند شهید گمنام در تاریخ 10 دی 92 در اینجاست که طراحی بسیار ساده ای دارد. سنگ قبرهای سیاه و مزاری بدون جذابیت برای شهدایی که پیشرفت های امروز مان را مدیون آنها هستیم.
Imageاز میدان امام حسین(ع) عبور کردیم. در بین راه با عکاسان فراوانی برخوردیم که اکثرا جوان و مونث بودند. برایم جالب بود که خروجی عکس خبرگزاری ها و روزنامه ها و مجلات خبری توسط چه کسانی تولید می شود؟ تصویر زیر چند تا از این عکاسان را نشان می دهد.
Imageپس از راهپیمایی مشغول تماشای تصاویر منتشر شده در سایت ها و خبرگزاری ها شدم و خروجی ای که فکر می کردم از این خبرنگاران در دسترس مردم قرار گیرد محقق شد. تصویر زیر برخی از این عکس ها را نشان می دهد:
Imageدر حین طی مسیر بودیم که چشم مان به یکی از شخصیت های نظامی کشور و به قول رسانه ملی، جوانترین سردار کشور که پای ثابت برنامه های تلویزیون است روشن شد. سردار مثل میتینگ های تلویزیونی اش با همسر محترمه شون به راهپیمایی تشریف آورده بودند. بانوی ایشان از چفیه به جای روسری استفاده کرده بود که قابل توجه بود. 
Imageالبته مسئله ای که برای من سوال برانگیز بود این بود که چرا سردار با این همه محافظ شیک و با کت و شلوار های آبی رنگ آمده است. به یاد تصویر شهید حسن تهرانی مقدم افتادم که از راهپیمایی اش منتشر شده بود. بدون محافظ و خودنمایی. نمی دانم! شاید سردار می خواهد راه سردارهای دیگری مثل قالیباف و طلایی را پیش گیرد! الله اعلم! خیلی ها می رفتند به سردار عرض ادب می کردند و حتی با شخص وی عکس یادگاری می گرفتند. سردار هم می پذیرفت!
Imageاز سردار جدا شدیم. از حدود سه کیلومتر مانده به میدان فردوسی، چشم مان به ساختمان بزرگ این میدان و هرم فراماسونری بالای آن روشن شد. این ساختمان متعلق به بانک شهر بوده و این بانک نیز متعلق به شهرداری تهران است.
Imageدر ادامه راه با ایستگاه های متعدد شهرداری تهران و خاصا شهرداری مناطق مختلف تهران برخوردیم که بعضا مشغول پخش موسیقی های پاپ، برنامه های عروسکی (بخوانید رقاصی و جلف بازی) با صداهای بسیار گوشخراش بودند. ارزش های انقلاب اسلامی کجا و سطح برنامه های شهرداری تهران کجا؟ گاهی در طول مسیر پیش می آمد که به خاطر صدای باندهای پرقدرت ایستگاه ها، احساس بیگانگی می کردم که انگار نه انگار اینجا یک کشور اسلامی و انقلابی است!

متاسفانه در طول مسیر کاغذ های گلاسه بزرگی در تیراژ بالا پخش شده بود که یک طرف آن نوشته شده بود "من انقلابی ام" و در یک طرف دیگر آن نوشته شده "من عاشق محمد(ص) هستم". دوستانی که با تعرفه چاپ آشنا هستند به خوبی میدانند که چاپ این ها حداقل هزار تومان (در تیراژ بسیار بالا) برای چاپخانه آب می خورد. یعنی اگر حداقل 200 هزار عدد را حداقل مبنای تیراژ این طرح گلاسه بدانیم (در حالی که طرح های دیگری هم به کرات ریخته بودند) به عدد نجومی زیر برخواهیم خورد:
Image200000*1000=200000000 یعنی 200 میلیون ناقابل از بودجه بیت المال فقط برای همین یک طرح! حالا در کنار این مبلغ چند نفر دستمزد پخش و توزیع می گیرند و چه کسانی از دلالی آن سودهای کلانی می برند بماند! البته مسئله تبلیغ اسلامی نیست بلکه هدر رفت بیت المال است. مثلا در طول راهپیمایی، شما یک بسته فرهنگی برای شناخت "آرمان های انقلاب" از ایستگاه های دستگاه های دولتی پیدا نمی کردید. جالبتر آنکه در تصاویر خبرگزاری ها از 22 بهمن امسال، این گلاسه ها اصلا به چشم نیامدند و من به سختی توانستم یک تصویر از این طرح در خبرگزاری ها بیابم. 
Imageبراستی چرا ما انقلاب کردیم؟ انقلاب کردیم تا نرخ بیکاری مردان جامعه مان حداقل 3.5 میلیون نفر شود ولی در عوض 80 درصد زنان شاغل باشند؟ انقلاب کردیم تا عدالتخواهی جرم شود و سرمایه داری به مبنای اقتصادی کشور تبدیل شود؟ انقلاب کردیم تا انقلابیون به عنوان افراد رادیکال در رسانه های زرسالار به رادیکالیسم متهم شوند تا کسی جرئت مطالبه آرمانهای انقلاب را نداشته باشد. انقلاب کردیم تا خانواده بپاشد و از هر سه ازدواج یکی به طلاق برسد و زنان محور پیشرفت شوند؟! انقلاب کردیم تا بانک ها مثل قارچ زیاد شوند و ربا، فعالیت علمی اقتصادی تلقی شود؟ 
Imageدریغ از یک جزوه که توسط این نهادهای شهری پخش شود. ولی در عوض برنامه های شهرداری تهران معطوف به مدرن سازی انقلاب و مردم شده و سرودهای انقلابی، جای خود را به موسیقی پاپ داده اند، مطالب غنی اسلامی و ایزانی جای خود را به بروشورهای بی محتوا داده اند. البته در عوض اهمال نهادهای دولتی، در طول مسیر چشمم به چند نفر افتاد که با پول خویش اقدام به تهیه بروشور های سیاه و سفید در سایز A4 کرده بودند و بین مردم پخش می کردند. آخر سر که به خانه برگشتم دیدم بهترین چیزهایی که از راهپیمایی جمع کرده ام هم همین دو تا برگه سیاه و سفید بوده اند! این دو نسخه را در زیر میتوانید دریافت کرده و بخوانید:
Imageدر ادامه مسیر از چهار راه نواب به بعد ازدحام مسیر آنقدر زیاد بود که حرکت به کندی صورت می پذیرفت. البته دیگر انتهای مراسم بود و مردم اقدام به بازگشت می کردند. ما نیز از این قاعده مستثنی نبودیم. 

در حین برگشت با صحنه ای مواجه شدم که بسیار متاثر شدم و بغض گلویم را گرفت. شاید بشود گفت جگرسوزترین لحظه راهپیمایی امسال که واقعا هر انسان صاحب دلی را متاثر می کرد لحظه ای بود که یک مادر شهید با سن بالا و چهره ای پیر و فرتوت و تنی لاغر و نحیف با قد حدودا 140 سانتی با مانتوی کهنه و چادر سیاه قدیمی اش، قاب عکس سیاه و سفید فرزند شهیدش را به سینه اش چسبانده بود و به تنهایی برخلاف حرکت جمعیت که در حال بازگشت بودند به سوی میدان آزادی حرکت می کرد. هیچ کس هم همراهش نبود. دیدن چنین منظره ای در بین صدای گوش خراش موسیقی پاپ و ایستگاه های مدرن شهرداری و نهاد های دولتی که فقط به فکر تبلیغ عنوان دستگاه خود بودند قابل توجه بود. در طول مسیر حتی یک ایستگاه به بزرگداشت یاد شهدا و خانواده معظم شهدا و خاصا پدران و مادران پیر آنها که حماسه سازان این انقلاب هستند نپرداخته بود. حتی یک ایستگاه هم از میدان امام حسین(ع) تا مترو آزادی به چشم من نیامد که مثل برخی از ایستگاه ها که برای مسئولین دولتی صندلی گذاشته بودند تا بر روی آن بنشینند برای تجلیل از مقام مادران گمنام شهدا و شهدای کم نام و نشان برگزار گردد. تا آمدم دوربین ام را دربیاورم یک عکس از او بگیرم مسیرش را فورا عوض کرد و در آن شلوغی از دید من پنهان شد. از دیدن این صحنه بسیار متاثر شدم. حالا فراموشی شهدا و خانواده هایشان را در کنار تبلیغات مدرن ایستگاه های شهرداری بگذارید که مرتب در حال مدرن سازی انقلاب به سبک سرمایه داران هستند. دریغ از یک طرح که بزرگداشت مادران و پدران گمنام و ناشناخته شهدا باشد(مثل این مادر شهید). دریغ از یک طرح که بزرگداشت شهدا و راهشان باشد و در طول مسیر راهپیمایی به چشم بخورد.

Imageمن نمی دانم آن مادر شهید آن زمان چه حسی داشت؟ از غربت خون پسر شهیدش، قاب عکس کوچک و سیاه و سفید پاره تنش را به سینه چسبانده بود تا بگوید اگر فرزند شهیدم را فراموش کردید من هنوز فراموشش نکرده ام. اگر فرزند شهیدش رفت تا اسلام پابرجا شود، نوای قرآن و زیارت عاشورا و روضه امام حسین(ع) فراگیر شود و امروز می بیند که نوای قرآن و مداحی ها و زیارت عاشورا ها، جای خود را به موسیقی و ساز و دمبک داده است طبیعی است که حس غربت کند. اگر فرزندش رفت تا اختلاف طبقاتی و سرمایه داری شاهنشاهی ریشه کن شود، ولی می بیند نه تنها آن اتفاق نیفتاد بلکه اوضاع بدتر هم شده است طبیعی است دلگیر باشد. اگر می بیند که مساجد از زمان انقلاب خلوت تر شده و دختران دغدغه حجاب و تربیت نسل شهید ندارند طبیعی است نگران باشد. اگر می بیند که پسران امروز، به خاطر سیاست های فمینیستی و غربی مسئولان سکولار و زرسالار، پسر شهیدش را الگوی خود قرار نداده اند طبیعی است که عکسش را به سینه بچسباند و بر خلاف جمع حرکت کند تا همه ببینند و بدانند که پسرم، شهید شد تا انقلاب بماند، تا اسلام بماند هر چند مد امروز این چیزها را قدیمی می پندارد.
Imageولی او بهتر می داند که امروز از اسلام فقط اسمش و یک سری ظواهرش یادگار ماست و و باطن اسلام در جامعه ما به لطف اقتصاد نابود کننده بانک ها، به لطف جاهلیت مدرن دانشگاه ها، به لطف سیاست های مدرن دولت ها رنگ باخته و ارزش های دینی در کشور ما کم رنگ و کم رنگ تر می شوند.

در مسیر بازگشت دستفروش های زیادی دیده مشاهده می شدند که امروز را فرصتی برای کسب روزی خود دانسته بودند. البته نکته قابل توجه رفتار یکی از ماموران با یکی از این دستفروش ها بود که تهدید کرد که بساطش را جمع کند ولی همزمان دستش را هم دراز کرد تا در ازای گرفتن مبلغی به او کاری نداشته باشد!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۲
سید ابوالفضل هاشمی

فراماسونری

نظرات  (۳)


جالبتر شعارهای بلاکاردهای شهرداری تهران بود: نه تحریم نه ذلت مذاکره با عزت که یکحوری میخواستن برداشتن تحریم ها رو به شعار و هدف مردم انقلابی تبدیل کنند!
ضمن اینکه در راهپیمایی امسال اثری از پلاکاردهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل نبود.
اشکم درومد
واقعا درست هر چند سال یکبار یکی می یاد و  به  قبلی می تازه و هیچکدوم به فکر مردم نیستن 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی